خاطرات یک معلم
بزرگ ترین افتخار ورزشی کلاته اسد را بانوی رزمی کار آن رقم زد
خانم معصومه عرب اسدی بانوی رزمی کار ملی پوش و دارنده ی چند دوره
مقام قهرمانی در سطوح ملی و آسیایی و...
اهالی ورزش دوست کلاته اسد برای ایشان و همه ی ورزشکارانی که پرچم
سه رنگ جمهوری اسلامی ایران را در سراسر جهان به اهتزار در می آورند
ارزوی موفقیت دارند.
خاطره ای از دربی 42
بازی شماره 42
استقلال 0 --- پرسپولیس 1
گلها : ادموند بزیک 87
بازی رفت ششمین دوره لیگ آزادگان
جمعه 27 مهر 1375
اخراج : محمد نوری از استقلال
گروه داوری : جمال شریف از سوریه
دربی 42 در مهرماه 1375 بود که جوانی بیست ساله بودم
تهران و در جمع اهالی حیاط چال بودم که همگی کلاته اسدی بودند
جوانشون من و امید عبدالحسین بودیم و قرار شد ظهر جمعه به همراه
علی خولی و مرتضی بیسکویت و ابوالفضل یداله به استادیوم آزادی تهران برویم
اما آن ها ما را بچه خطاب کرده و ما را قال گذاشتند و رفتند
من و امید نیز با دیدن این رفتار آن ها راهی خیابان آزادی،میدان آزادی و سپس
استادیوم شدیم بلیط هم تهیه نکرده بودیم با هر بار باز شدن درب های ورودی
جمعیت مشاق زیادی وارد ورزشگاه می شدند و ما نیز در همین حال وارد شدیم
اتفاقا جایی رسیدیم که یک صندلی خالی بود فورا روی آن نشستیم و هیچ نگفتیم
بازی با گل دقیقه87 ادموند بزیک به نفع پرسپولیس تمام شد و ما هم شاد و
خندان راهی چهارراه سیروس و حیاط چال شدیم دیدیم اون آقایونی که قصد
پیچاندن ما را داشتند رفتند درب استادیوم با باتون های مامورین امنیتی یک
کتکی هم خوردند و نه به استادیوم رفتند و نه از تلوزیون مسابقه را تماشا
کرده بودند.
اما حال پس از 40 دربی بعد آن یک ال کلاسیکوی آسیایی تمام ایرانی و یک
بازی جذاب و تماشاگر پسند را شاهد بودیم.
از حق نباید گذشت هر دو تیم خوب بودند اما موقعیت های پرسپولیس گل شد
ولی موقعیت های استقلال نه اگر پنالتی طارمی گل می شد یک شش تایی دیگر
در تاریخ دربی ثبت می شد
کاش طارمی عجله نمی کرد
آری چه قدر زود فردا می شود
جشن تولد 40 سالگی
آری چه قدر زود فردا می شود
دوم اردیبهشت 1355 (ه.ش)متولد شدم
اول مهر 1361 برای کسب سواد وارد مدرسه ابتدایی عفیف کلاته اسد شدم
اول مهر 1366 دانش آموز مقطع راهنمایی مدرسه شهید مفتح محمدآباد شدم
اول مهر 1370 به دبیرستان شهیدهاشمی نژاد میامی رفتم
بهمن 1375 دانشجوی دانشگاه پیام نور دامغان شدم
دوم تیر1381 راهی سربازی در 01 تهران شدم
بیست و دوم مهر1381 پای سفره ی عقد نشستم
ششم شهریور1383 برای کار به شرکت گیتی نورد تهران رفتم
هفدهم مهر1383 رسما مراسم ازدواجمان برگزار شد
بیست و پنج مرداد1384 کارمند شرکت نفت شمالشرق در شاهرود شدم
بیست و دوم اسفند 1385 به افتخار معلمی نایل آمدم
ششم شهریور1386 پدر شدم
بیست و هفتم اسفند1386 زیر سقف منزل خودم زندگی مستقلی را شروع کردیم
آری دوم اردیبهشت 1395 مصادف شده بود با جشن چهل سالگی بنده ی حقیر
به همین مناسبت دوم اردیبهشت 1395(ه.ش)با برپایی سفره ی شامی در منزل پدرم که ایشان
هم در این شب به سن 76 سالگی می رسید برادران و خواهران جمع شدیم و به یاد ایام کودکی
و جوانی از هر دری سخنی گفتیم...
کار یا نماز اول وقت؟
ماجرا از این قرار بود که می نویسم:
در شرکت باربری گیتی نورد تهران مدت 9 ماه کار کردم
قبل از اذان به سر کار می رفتم
اجازه ی نماز اول وقت را هم نداشتم
بقیه ی کارمندان آن جا هم علاقه ای به نماز اول وقت نداشتند
منتظر بودند آمدن بارها از بازار کم بشود بلکه فرصتی برای نماز پیدا کنند
البته فقط من و بابام و آقای نصرتی نماز خوان بودیم و لاغیر
بالاخره از اولین فرصت برای نماز محل کار را ترک می کردم تا نماز ظهر و عصر بخوانم و مغرب را هم سر کار بودیم تا پاسی از شب
وقت اذان مغرب هم برای نماز چند دقیقه ای کار را ترک می کردم
یک روز مدیر مرا صدا زد و گفت:آقا علی اکبر شما سنی هستی؟
گفتمش نه شیعه اثنی عشری چطور مگه؟
گفت آخه از ظهر که می آیی سر کار تا شب چند بار میری نماز و...
گفتمش آقای مقتدری ظهر که میام سر کار بعدش اذان میشه
مغرب هم که اگر نماز نخوانیم با توجه به حجم کار و ساعت کار نماز قضا میشه،اینه که ظهر و مغرب برای نماز جمعا 15 دقیقه دفتر را ترک می کنم البته کا را هم به دیگر همکاران می سپارم
گفت نه آقا وقتی سر کار میای نماز معنا نداره
کمتر از یک ماه کار جدیدی پیدا کردم و شرکت گیتی نورد را به صاحبانش سپردم و رفتم
این در حالی بود که پدر ای آقا یکی از مقیدین به نماز جماعت و دست به خیر و برادرش یکی از سرکردگان سپاه کشور و مقید به تمام شئونات اسلامی بود
خاطره ی رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران از زبان ینویسنده ی وبلاگ
وقت فوت امام خمینی(ره)شما کجا بودید؟
من هم پاسخ خود را بابیان خاطره ی آن روز بیان کردم
یادم هست صبح روز 14 خرداد 1368 برای امتحان حرفه و فن سال دوم راهنمایی
عازم روستای محمدآباد همسایه ی غربی خود بودیم :که مرحوم غلامرضا صائمی
که سال دوم ایتدایی آموزگار ما بود و در این سال در پست معلم راهنما مشغول
کار بود برای دادن خبر رحلت امام خمینی و تعطیلی مدارس راهی مدارس شده
بود-چون هنوز روستاها ی منطقه تلفن و مخابرات نداشتند-ما را در راه مدرسه دید
و خبر رحلت را داد و گفت مدارس تعطیل است اما چون امتحان داشتیم باز هم به
مدرسه رفتیم تا اینکه مجدد در ورودی محمدآباد ما را دید و گفت :مدرسه ها فعلا
تعطیل است و برنامه ی امتحانات را مجدد به مدارس ارسال خواهند کرد
پس از آن ما هم باور کردیم که مدارس تعطیل است و راهی منازل خود شدیم
پس از مدت یک هفته تعطیلی مجدد دو هفته به مدرسه رفتیم و ادامه ی امتحانات
را دادیم و مدارس تعطیل شد.
بستنی شب آخر
هفته ی آخر سال تحصیلی بود و امتحانات پایان سال 95- 94
جلسه ی اختتامیه و طلب حلالیت و یادگاری نویسی و گرفتن عکس و غیره
به دانش آموزان خوابگاه گفتم اگر بچه های خوبی باشین نفری یک بستنی
دعوت بنده ی حقیر خواهید بود،آن ها هم ذوق زده شدند و گفتن :آقا اگر بستنی
بدین ما از فردا از خوابگاه می ریم خانه و میام امتحان میدیم و میریم روستا
بنده هم وقت را مغتنم شمردم و زنگ زدم برادرم حدو سی تا بستنی آورد و
در پایان جلسه توزیع کردیم ضمن اینکه جلسه ی شاد و مفرحی داشتیم
با دادن این بستنی خوابگاه یک هفته پیش از موعد تعطیل شد و تعطیلات تابستانی
بنده نیز پیش از موعد رقم خورد.
برگزاری کلاس پیشگیری از آسیب های اجتماعی
بنده ی حقیر که با شرکت در دوره ی مربی گری پیشگیری از آسیب های اجتماعی
از سوی اداره ی آموزش و پرورش شهرستان میامی برگزیده شده ام روز شنبه
21 فروردین 95 توفیق حضور در مدرسه راهنمایی مصطفی خمینی شهر میامی
را یافتم و مطالب خوبی که در این سن مورد نیاز دانش آموزان پایه ی نهم بود به
آنان آموختم.در ادامه ی کلاس بحث انتخاب رشته و تعیین سرنوشت آنان در سال
آینده و ورود به مقطع متوسطه و انتخاب رشته در رشته های نظری و کار و دانش
را که کسی برای آنان نگفته بود را بیان کردم جالب این که مطالبی را که بنده در
آن مدرسه بیان کردم از سوی وزارت آموزش و پرورش در اخبار نیمروزی همان
روز برای اولین بار منتشر شد.
طرح ارتقاء سلامت
یکی از مشکلات بهداشتی محیط های شبانه روزی و آسایش گاه ها را می توان
بوی بد جوراب ها دانست ،این در شرایطی است که سرپرست خوابگاه شهید
هاشمی نژاد میامی آقای عرب اسدی فرهنگ شستن روزانه ی جوراب ها را
جزء برنامه ی روزانه ی دانش آموزان قرار داده است به طوری که حدود ساعت
21:30 دانش آموزان جوراب های خود را شسته و منتظر تایید دانش آموز مسئول
این کار می مانند و اگر کسی خلاف آن را انجام دهد یا کلکی توی کارش باشد
باید نظافت سالن و راه پله ها را انجام دهد.
نظارت بر نحوه ی پخت و توزیع غذا از دیگر برنامه های این سرپرست خوش ذوق
خوابگاه دانش آموزی شهید هاشمی نژاد و باهنر است.
نظارت بر شستن ظروف و کنترل آن ها توسط خود و دانش آموزان از راه های
دیگر طرح ارتقاء سلامت و جلوگیری ار شیوع بیماری ها در فضای خوابگاه شده
است.
بستنی تولد
تابستانی آماده می کنند دانش آموزان هم درگیر امتحانات پایانی هستند.
اما خاطره ای که امروز به وجود آمد این بود که در حوزه ی امتحانات نهایی مراقب
هستیم و امروز پسر رییس که دانش آموز ابتدایی است به همراه پدرش به حوزه ی
امتحانی آمده بود به این آقا پسر گفتیم برو از بابات پول بگیر و هفت نفریم نفری یک
بستنی بخر بیار تا بابات رو سورپرایز کنیم چون امروز روز تولدشه...
اما ایشان که زرنگ تر از ما بود به مامانش زنگ زد و گفت امروز رور تولد باباست؟
مادرش هم گفت نه پسرم و ما می خندیدیم و ایشان ما را دروغگو خطاب می کرد
مادر جان روزت مبارک
دیگه از پیشاپیش گفتن عید خلاص شدیم
حالا بریم سر وقت بعدی، آقايون بد بختين
روز زن پیشاپیش مبارک
اس ام اس تبریک روز مادر
بارانی از عشق و نَمی هم ستاره ارزانی تویی که در تبار معصومانهی نگاهت
چشمان خستهی من ستاره میچیند. خوشآهنگترین نغمههای هستی
نثار قلب خسته و صبورت روز به اوج نشستنت مبارک
اس ام اس تبریک روز مادر
سرم را نه ظلم میتواند خم کند، نه مرگ، نه ترس،
سرم فقط برای بوسیدن دستهای تو خم میشود مادرم
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست
اس ام اس تبریک روز مادر
تاج ازفرق فلک برداشتن / جاودان آن تاج برسرداشتن
دربهشت آرزویی یافتن / هرنفس شهدی به ساغر داشتن
برتو ارزانی که مارابهتراست / لذت یک لحظه (مادر) داشتن